جدول جو
جدول جو

معنی سو مار - جستجوی لغت در جدول جو

سو مار
نام گاو سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سولماز
تصویر سولماز
(دخترانه)
همیشه شاداب، زنی که پیر و پژمرده نمی شود، همیشه شاداب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سم دار
تصویر سم دار
دارای سم، زهردار، در علم زیست شناسی ویژگی هر جانوری که دارای زهر باشد مانند مار و عقرب
فرهنگ فارسی عمید
یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر از کاسۀ تار است و با ناخن سبابۀ نواخته می شود. این ساز در قدیم دارای سه سیم بوده، اما امروزه چهار سیم دارد، سه رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوسمار
تصویر سوسمار
جانور خزندۀ آبی با پاهای کوتاه و پره دار، دم بلند، بدن کشیده، سر بزرگ، آروارۀ قوی و بدن پوشیده از فلس های شاخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
مصیبت دیده، ماتم زده، ماتم دار، عزادار، غمگین، سوگ دار، سوگ زده، سوگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سم دار
تصویر سم دار
ویژگی هر جانوری که دارای سم باشد مانند اسب و استر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگ دار
تصویر سوگ دار
عزادار، ماتم دار، سوگوار
فرهنگ فارسی عمید
جانوری است مانند راسو، لیکن از او سطبرتر باشد پیه و چربی او را زنان بجهت فربه شدن خورند و بر بدن مالند، و به عربی ضب گویند و نزد شافعی مذهبان گوشت او حلال است. (برهان) (آنندراج). جانوری است که بهندی گوه گویند. (غیاث). وزغه. (بحر الجواهر). نوع کوچک آنرا که در خانه ها و دیوارها میزید به اسامی مارمولک، مالوز، کرباسه، کربسه، کربش، برق گویند. (یادداشت بخط مؤلف) :
و از وی (از مالفه پوست سوسمار خیزد که بر قبضۀ شمشیر کنند سخت بسیار. (حدود العالم).
چنان باد درآرد بخویشتن
که می گویی خورده ست سوسمار.
لبیبی (از فرهنگ اسدی).
گشته روی بادیه چون خانه جوشنگران
از نشان سوسمار و نقش ماران شکن.
منوچهری.
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب رابجائی رسیده ست کار
که تخت عجم را کند آرزو
تفو باد بر چرخ گردون تفو.
فردوسی.
تا ز قصد دشمنان چون مار شد سرکوفته
می نداند بازگشت خانه همچون سوسمار.
عثمان مختاری.
گرچه بسی دردمید مرده دلان را بزور
همدم عیسی شود جز بدم سوسمار.
خاقانی.
نسازیم چون مار با هیچکس
خورش های ما سوسمار است و بس.
نظامی.
خفتگان بیچاره در خاک لحد
خفته و اندر کاسۀ سر سوسمار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بخشی از شهرستان قصرشیرین، واقع در قسمت جنوبی شهرستان، از طرف شمال به بخش مرکزی قصرشیرین، از جنوب به بخش صالح آباد و مهران (شهرستان ایلام)، از مشرق به بخش ایران و گیلان شاه آباد و از مغرب به کشور عراق محدود است، قسمت شرقی کوهستانی و قسمتهای مرکزی و غربی تپه ماهور و هوای بخش گرمسیر است، این بخش از 18 آبادی تشکیل شده و حدود 5000 تن سکنه دارد، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
ماتمزده، عزادار مصیبت زده، ماتم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوکوار
تصویر سوکوار
مصیبت زده ماتم دار، اندوهگین غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگدار
تصویر سوگدار
سوگوار عزادار
فرهنگ لغت هوشیار
سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم دار
تصویر سم دار
حیواناتی که دارای سم باشند زهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو مار
تصویر دیو مار
اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از طبقه خزندگان دارای چهار دست و پا و دم دراز و حشرات را میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشمار
تصویر سرشمار
آنکه افراد را شماره کند، مالیات سرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوسمار
تصویر سوسمار
جانوری است خزنده، دارای چهار دست و پای کوتاه ودم دراز و دهان فراخ با دندان های ریز، سوسمارها انواع مختلف دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
مصیبت زده، اندوهگین
فرهنگ فارسی معین
سازی است زهی مانند تار که کاسه اش کوچک تر است و با ناخن نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوسمار
تصویر سوسمار
تمساح
فرهنگ واژه فارسی سره
آفتاب پرست، بزمچه، چلپاسه، حربا، مارمولک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوردن گوشت سوسمار در خواب، دلیل منفعت کند. اگر بیند که سوسمار در خانه بانگ می داشت، دلیل بود که در آن خانه آوازه مصیبت شنود. محمد بن سیرین
سوسمار، دلیل بود بر نژاد عرب و خوردن گوشت او مال و منفعت دنیا بود. اگر بیند سوسمار او را بگزید، دلیل کند که از مردی عرب او را مضرت رسد. اگر بیند سوسمار بکشت، دلیل که دشمن را قهر کند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از بو دار
تصویر بو دار
Odorous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
Grieving
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مادرشوهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بو دار
تصویر بو دار
с запахом
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
скорбный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بو دار
تصویر بو دار
duftend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
trauernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بو دار
تصویر بو دار
з запахом
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
скорботний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بو دار
تصویر بو دار
pachnący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
pogrążony w smutku
دیکشنری فارسی به لهستانی